ماه بارانی

ساخت وبلاگ
بالای چهار پایه که رسید خم شد به سمت من - این ظرف هم بدین،ظرفها رو یکی یکی با حوصله چید و آروم آروم دستمال کشید، دستهای سفید گوشتالو با انگشت های گرد و درشت، زیاد کار میکند آن هم کارگری، شب عید که میشه شماره های ناشناس رو جواب نمیده میگه همین یکی دو خانه که میام برای نظافت کلی بهم فشار میاد، ظرفهای شکستنی که تمام شد از چهار پایه پایین آمد و رفت سر وقت کابینت های پایین،- قابلمه بچینم اینجا؟ - نمیدونم.. یعنی آره..هر طور خودت میدونیهیچ وقت برام فرقی نداشته که چی پایین باشه و چی بالا برام فقط مهم اینه که چیده شده و مرتب باشن، نشست کف آشپزخونه و با یک دستمال تمیز دیگه شروع کرد به پاک کردن قابلمه ها، اولی رو هل داد ته کابینت - این یکی که بزرگه میذارم ته، کوچیکترا رو دم دست میذارم - باشه ممنونقابلمه دوم که به دست گرفت زیر لب زمزمه هاش شروع شد، غرق در عالم خودش بود، عالم درونی که انگار به شدت آرومه، انگار با تمام تنگدستی ها و نداری ها بازهم خوشحال و سرحاله... عید اومده، عید اومده عید اومده ...بهاره....هر چی ..از خدا میخوای.... برات هدیه میاره....چقد دلنشین میخوونه، همینطور مثل کار کردنش با حوصله و آروم، قابلمه آخرو که دستش گرفت زمزمه هاش تموم شد و با گرفتن گوشه میز از کف آشپزخونه بلند شد- بیا چایی بخور، خسته شدی معصومه- نه ماه خانوم، زودتر مرتب کنم اینجا رو که برم فرزاد روزه میگیره باید سحری براش بپزمچهارپایه را بلند کرد و سمت دیگر آشپزخانه گذاشت - این جام ها رو بدین که بذارم دست های سفیدش رو تا انتهای کابینت برد و یکی یکی جام ها رو چید و من غرق تماشا که یهو صدای مهیب انفجار به گوش رسید، نه خیلی دور و نه خیلی نزدیک اما ترسناک و گوش خراش- گوشی مو میشه بدین؟گوشی که بدستش رسید فورا تما ماه بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماه بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahebaranio بازدید : 32 تاريخ : شنبه 26 اسفند 1402 ساعت: 18:22

روزهای تصمیم های مهم و تجربه دوراهی ها رو پشت سر گذاشتم، نخواستم بنویسم از تردیدها و حس های جدیدی که چندان هم برایم خوشایند نبود، خواستم وقتی بنویسم که قدرتمند بگویم من هستم هنوز هم پرتوان و با انرژی و هنوز هم لبخند بر لب.قطعا هر تغییری در زندگی اثرات روحی خودش رو داره و من روزهای گذشته را درگیر این مسایل بودم، همین قدر بگم که به اختیار و نه به اجبار، ترک کار کردم اونم بعد از تقریبا نه سال انجام کاری که تخصص و علاقه م بود زمان زیادی گذشت تا با شرایط جدیدم به تفاهم برسم و بتونم بین هر انچه که هست و هر آنچه که بود تعادل را رعایت کنم نه اینقدر غرق گذشته شوم که افسوس بخورم و نه اینقدر درگیر زمان حال بشوم (که اغلب هم به بطالت میگذرد) بشوم که غصه بخورم، خلاصه اینکه بعد گذشت چند ماه روبراهم و عااالیخب، حالا بگم که طرح آقای همسر شروع شد و من بر سر دو راهی بودم که ترک کار کنم و باهاش همراه بشم یا بمونم و دلواپس همسر باشم، الان که زمان گذشته راضی م از تصمیم م.فرزانه جانم، لینک بذار لطفا مادرجااان ماه بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماه بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahebaranio بازدید : 5 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 13:45

لهجه و طرز بیانش توجه ام را جلب کرد، جوان حدودا بیست و پنج ساله ای بود که لباس تیره به تن داشت و جور خاصی صحبت میکرد، از من مسیرمو پرسید و من آدرس خونه را دادم و حرکت کرد، وقتی رسیدیم در مجتمع کرایه ر ماه بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماه بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahebaranio بازدید : 49 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 15:18

خیلی وقت بود که می خواستم در مورد پرستار - پسرم بنویسم ولی فرصت نمیشد امروز تا وقتم آزاد شد گفتم دست به کار بشم تا یادم نرفته.پرستار - کیانمهر یک خانم 23 ساله س که از طرف خانواده ای که خیلی معتمد بودن بهم ماه بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماه بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahebaranio بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 28 فروردين 1398 ساعت: 9:24

این چند وقته بطور ناخواسته اینقد از سختی های این موهبت الهی( بارداری ) گفتم که اطرافیانم نگرانم هستند، جوری که داداش دومی که معمولا چند ماهی یکبار همو می بینیم (ساکن تهرانه و مشغله زیادی هم داره) هر ا ماه بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماه بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahebaranio بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 21:39

همیشه هم که نمی شود من آرام باشم شما آسوده بخوابید، همیشه هم که نمی شود شما با من بی رحمی کنید و من سکوت کنم، گاهی خون من به جوش می آید و طغیان می کنم، گاهی دوست دارم کمی تکان تان دهم ، بلکه نهیب بخور ماه بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماه بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahebaranio بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 21:39

همه چی طبق برنامه ریزی پیش رفت، تاریخ زایمان، اتاق جراحی، نوع بیهوشی و خیلی موارد دیگه اما، روز قبل زایمان آقای همسر بهم گفت چند روزی از روزهای ابتدایی زایمان را باید به یکی از بیمارستان های اطراف بره ماه بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماه بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahebaranio بازدید : 67 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 21:39

یا خدا، من این همه وقت نبودم، باورم نمیشه که تونستم این وابستگی شدید رو بذارم کنار، باید بگم روم سیاه که اینقد دیر بررسی از مرجع اومدم طبق کپی رایت !!! اگه هنوزم هستین و می خوونید خیلی خلاصه بگم از این روزهام مادر شدن و مادر بود ماه بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماه بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahebaranio بازدید : 94 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 21:39

پیامش را می خوانم بارها و بارها، نوشته: خانم دکتر عزیزم هر کاری دارین به من بگین تا انجام بدم. دلگرم میشوم که در این اوضاع کسی اینقدر شعور بالایی داره که درک میکنه کسی که بچه کوچیک داره و همسرش در سی ماه بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماه بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahebaranio بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 21:39

خدا رو شکر نتیجه اسکن قلب آقای همسر خوب بود و غالبا تشخیص شون این بود که استرس و فشار کاری زیاد باعث درد شده البته ناگفته نمونه که در حال درمان مشکلات گوارشی آقای همسر هستیم که  همزمان شده بود با این ماه بارانی...ادامه مطلب
ما را در سایت ماه بارانی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahebaranio بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 21:39